-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مرداد 1384 12:04
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام به همه دوستای گلم اندوه پرست کاش چون پاییز بودم........ کاش چون پاییز بودم........ کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه چه زیبا بود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مرداد 1384 10:59
بنام تنها پناه آشفتگان دیار سرنوشت تقدیم به بهترین برادر وخواهر دنیا همه می گذرند و می گویند : (( چقدر زود عاشق شدی !)) و من بی توجه به گفته ها ، دامن چین چین آرزو می پوشم و پولک شادی به سر می زنم تا تو بیائی ، با طنین فراموشی نبودن ها ولی کم کم ، پولک ها شل شدند و افتادند و تیک تیک ثانیه های انتظار به من فهماند، چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مرداد 1384 19:48
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام به همه دوستای خوبم تقدیم به معشوق حقیقی اولش فکر نمیکردم که دلم رو برده باشه یا دلم گول چشمای خوشگلش رو خورده باشه اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد به تو گفتم و دلت از قصه من با خبر شد آه که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن می دونم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مرداد 1384 00:30
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام بچه ها تقدیم به کسایی که واقعا تنهان ( قو ) شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد درآن گو شه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد گروهی بر آنند کین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مرداد 1384 16:09
بنام تنها تکیه گاه انسانها وقتی که کسی نیست دستشونو تو تنهائی بگیره تقدیم به بهترین داداش دنیا که اجازه داد تو وبلاگش دستکاری کنم صبح چون روی می گشاید مهر روی دریای سرکش و خاموش می کشد موج های نیلی چهر جبه ای از طلای ناب بر دوش صبح گه سرد و تر در آن دم ها که ز دریا نسیم راست گذر گل مریم به زیر شبنم ها شست و شوی می دهد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مرداد 1384 17:13
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » تقدیم به داداش گلم عشق یک واژه لال است تو باید باشی زندگی بی تو محال است تو باید باشی گر تفاهم سر این شاخه ماه است ای مهر باز یک میوه کال است تو باید باشی اشک از جانب دل گفت ای خوبترین هستی ام زیر سوال است تو باید باشی بی تو ای شعله عمر من ماتم زده در معرض باد زوال است تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مرداد 1384 19:18
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام به همه دو ستای خو بم تقد یم به عزیز ترین ها هد یه من از نها یت شب حرف می زنم من از نهایت تا ریکی و از نها یت شب حرف می ز نم اگر به خا نه من آ مدی برای من ا ی مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازد حام کو چهء خو شبخت بنگرم فروغ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مرداد 1384 00:09
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام به دلهای عاشق تقدیم به همه عاشقایی که درد عشق و تو و جود شون حس میکنن من تمو م قصه هام قصه تو ست اگه غمگین اون از غصه تو ست یه دفعه مثل یه آهو تو ی صحرا ها رمید ی بس که چشم تو قشنگ بود گله گرگ و ندیدی دل نبو د تو ی دلم تو رو گر گا نبینن او نا با دندو ن تیز به کمینت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مرداد 1384 00:31
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام به همه دو ستای گلم تقدیم به کسی که تا دیروز براش خیلی می ارزیدم ولی امروز ........... از من بگر یز یید که می خو رده ام امرو ز با من منشینید که دیو ا نه ام امشب تر سم که سر کوی تو را سیل بگیرد ای بیخبر از گریه مستا نه ام امشب یک جرعه آن مست کند هر دو جهان را چیزی که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مرداد 1384 12:23
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام بچه ها تقد یم به د لهای شکسته سر پنجه به چشمانم بگر فتم و بستم چشم پیشا نییه خود پنهان بر پنجه خود کردم تا داغ شکستم را از خلق کنم پنهان اما تو که می بینی اما تو که می دانی تنها ترم از تنها ای یاور بی یاران نه صبح جلا دارد نه از سینه صفا دارد اندو ه غرو بی نیست امید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مرداد 1384 11:49
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام به دلهای عاشق تقدیم به به دوستای گلم دو ستت دارم ، بی آنکه مرا دو ست داشته باشی ... دو ستت دارم حتی اگر از چشمان خیسم بخندی و بی خیال این باشی که دلم شکسته است ... دو ستت دارم حتی اگر دلت سنگ باشد ، حتی اگر هیچ احساسی بر من نداشته باشی با اینکه میدانم در دلت یک دنیا...
-
سلام مجی جون.واقعا مرام داری
شنبه 1 مرداد 1384 11:16
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام مجی جون.واقعا مرام داری به خاطر تمام زحماتی که برام انجام دادی و دقیقه دقیقه های اکانتت را صرف مطالب و بلاگم کردی و و قت گرانبهایت را هدر دادی.به خاطر تمام شعرهای قشنگی که نثار من و دو ستانم کردی انرژی مثبتی به ما دادی تا زندگی را با نگاهی تازه بنگریم کمال تشکر را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیر 1384 00:38
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » تقدیم به معشوق حقیقی سلام به همه دوستای خوبم نمی دونم تا چه حدی با شعر های فروغ فرخزاد آشنایی دارید ولی این شعر فروغ با بقییه اشعارش فرق می کنه این شعر از آخرین سروده های فروغ هست که چند شب قبل ازدرگذشتش سروده فروغ این شعرو در پایان یه مهمونی موقع خداحافظی تو راه پله سروده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیر 1384 15:12
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام دوستان الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی دریاب که می توانی الهی عمر خود به باد کردم و بر تن خود بی داد کردم گفتی و فر مان نکر دم درماندم و درمان نکردم الهی عاجز و سر گردانم نه آنچه دانم دارم نه آنچه دارم دانم الهی اگر تو مرا خواستی من آن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیر 1384 15:08
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام بچه ها << این و تقدیم می کنم به همه عا شقای واقعی >> ای تمام فکر من در روز و شب ای همه هزیان من در سو ز تب ای نهان در پیکرم چون جان شده همچو بو ی گل به گل پنهان شده آه ای بالا ترین سو گند من ای نهان در گریه و لبخند من ای به ر گها یم چنان خون گمشده در میان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیر 1384 23:57
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام به همه دوستای خوبم می خوام این شعرو تقدیم کنم به دو نفر از دوستام که در بدترین شرایط به دادم رسیدن ( تقدیم به ف.۱۴ و ف.۲۳ ) چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن شمع را باید از این خا نه برون بردن و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیر 1384 02:45
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است » سلام دوستان امروز جمعه است و میخوام قبل از شروع عرض ادبی داشته باشم به حضور آقامون صاحب الزمان السلا م علیک یا ابالحسن یا مهدی فاطمه در سته که ما گنهکاریم ولی به خودت قسم عا شقت هستیم مهدی جان بیا و شمع امیدی باش برای دلهای عاشقمون به امید ظهورت *** به سراغ من اگر می آیید...
-
نیایش
پنجشنبه 23 تیر 1384 00:32
بنام آفریننده عشق تقدیم به زیباترین عشق خداوندا چنانم توبه ده تا نافرمانیت نکنم و تا زنده و پاینده ام داشتی نیکی و نکوکارییت را روزان و شبا ن به من الهام فرمای ای پروردگار جهانیان خداوندا هرگاه با خود گفتم مهیا و آماده باشم برای نماز و در پیشگاهت به راز و نیاز پردازم چون تو کسالت بر من انداختی و چون به نماز ایستادم...
-
تقدیم به همه عاشقا یی که معشوقشون رو از دست دادن
چهارشنبه 22 تیر 1384 15:38
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی حیف باشد مه من کین همه از مهر جدایی گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی عهد نابستن از ان به که ببندی و نپایی مدعی تعنه زند بر غم عشق تو زیادم این نداند که من از بهر غم عشق تو زادم نغمه بلبل شیراز نرفته است ز یادم دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیر 1384 20:08
لحظه های زندگی... تو زندگی لحظه هایی هست که احساس می کنی دلت واسه یکی تنگ شده اونقدر که دلت می خواد اونارو از رویاهات بگیری و واقعا بغلشون کنی وقتی که در شادی بسته میشه، یه در دیگه باز میشه ولی اغلب اوقات ما اینقدر به در بسته نگاه می کنیم که اون دری رو نمی بینیم که واسمون باز شده دنبال ظواهر نرو، اونا می تونند گولت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیر 1384 18:11
لبخند عشق بعد از مدتها لبخندی بر لبانم نشست و آتش غم دوری سردتر از گذشته شد و بعد از مدتها قلبم آرام شد و خورشید از پشت ابرهای سیاه آسمان دلم نمایان شد. آری چشمانم ، همان چشمانی که بیشتر لحظه ها خیس خیس بودند تو را خواهند دید ، همان دستانی که آرزوی گرفتن دستانت را دارند ، دستان گرمت را خواهند فشرد و منی که برای دیدن...
-
تقدیم به عشق
یکشنبه 19 تیر 1384 23:43
احساس عشق فرمانده احساسات روزگاری در جزیره ای دور افتاده تمام احساسها در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند خوشبختی. پولداری. عشق. دانائی. صبر.غم. ترس.......هر کدام به روش خویش می زیستند .تا اینکه یک روز دانائی به همه گفت: هر چه زودتر این جزیره را ترک کنید زیرا به زودی آب این جزیره را خواهد گرفت اگر بمانید غرق می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیر 1384 15:19
میدونی؟ اسمون همیشه ابی نیست همیشه هم صاف نیست گاهی ابری گاهی هم بارونی از اسمون همیشه بارون نمیاد خوب! این طبیعتشه ولی همون موقع هایی هم که داره بارون میباره برو بشین پای درد و دل اسمون ببین چی میگه؟ چرا داره گریه میکنه ؟ دلتو بده به اسمون عوضش ازش چند تا ستاره بگیر میدونی؟ گاهی اسمون پر از ستارست ولی یه ستاره میون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیر 1384 09:40
نامه ای به خدا... این نامه رو برای خدا نوشتم، اگه کسی بهش دسترسی داره، لطفا از طرف من بده بهش. و خواهش می کنم نخونینش. برای «اون» نوشتم، جوابش رو هم از «خودش» می گیرم. سلام. میدونم که خوبی. از همون اول خوب بودی، الان هم خوبی، تا ابد هم خوب می مونی. نمی دونم کی آخرین بار جواب سلامم رو دادی، یادم رفته. ولی خودت یادته....
-
شنبه۱۸تیر۸۴
شنبه 18 تیر 1384 01:23
داستان شمع ها شمع ها به آرامی می سوختند فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبت های آن ها را بشنوی اولی گفت :من صلح هستم با وجود این هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد. من معتقدم که از بین می روم.سپس شعله اش به سرعت کم شد و از بین رفت. دومی گفت: من ایمان هستم با این وجود من هم ناچاراً مدت زیادی روشن نمی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 تیر 1384 13:04
دقایقی تو زندگی هست که دلت اونقدر برای کسی تنگ میشه که می خوای اونو ازروبات بکشی بیرون و تو دنیای واقعی اونو بغل کنی روزی که از تو جدا شم روز مرگ خنده هامه:X
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیر 1384 19:08
دوٍستت دارم " دوستت دارم ! " امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم و تقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم که می دانی نه تنها اشعارم که تمام هستی ام وجودم تقدیم به توست تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی وقتی اولین سلام نخستین دیدار ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم آن زمان که با نگاهی معصومانه با...
-
بازم سلام
چهارشنبه 15 تیر 1384 19:02
فقط با " تو " ... بگذار با چشمهای تو ببینم.... بگذار در نگاه تو ذوب شوم بگذار در زیر باران شانه به شانه ات قدم زنم و تو برایم از ارزوهایت ترانه بسرایی ..... بگذار به قداست عشقمان کوچک شوم وقتی با تو به پرواز شاپرکهای کنار برکه میخندم..... بگذار شبها رو به ستاره ها خاطرات شیرینمان را شماره کنیم بگذار همیشه در ذهنم مثل...
-
فکرها و ایدآلها و افکار مخوف بعضی پسر و دخترها جوان ایرانی
سهشنبه 14 تیر 1384 19:05
خصوصیات آقا پسرها از 15 تا 29 سالگی... سن 15 سالگی: تازه توی این سن ، هر رو از بر تشخیص میدن! (اول بدبختی!) سن 16 سالگی: یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن! ... از قیافه ء خودشون بدشون میاد! سن 17 سالگی: توی این سن اصولا“ راه نمیرن ، تکنو می زنن! ... حرف هم نمی زنن ، داد می زنن! ... با راکت تنیس هم گیتار می...
-
سلام دوستان خوبم
سهشنبه 14 تیر 1384 17:37
متشکرم از نظرتون.دوستان کار این وبلاگ تا چند روز دیگه آماده میشه.ازتون میخوام هر چی مطلب جدید دارین برام ایمیل کنید تا در صفحه وبلاگم قرار دهم ونظرتونو درباره موضوعی که مورد علاقتونه ذکر کنید.مرسی.بای.