« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است »
سلام به همه دوستای خوبم
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که تو ان گفت که غمخواری نیست
شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست
زآشنایان کهن یارو پرستاری نیست
با رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلا فی بفروشیم و خریداری نیست
فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر
کاندر این شهر طبیب دل بیماری نیست
دوستای خوبم اگه زمونه بر وفق مرادتون پیش میره هیچوقت با صدای بلند نخندید شاید غم و
غصه رو بیدار کنه و اگه هم زمونه بر وفق مرادتون نبود با صدای بلند گریه نکنید آخه شاید خنده و
خوشی نامید بشن و دیگه هیچوقت بسراغ شما نیان
ایشالله همیشه شاد و خرم باشین اگه وقت کردین ما رو هم دعا کنین
«
بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است »سلام بچه ها
از اینجا به همه بچه هایی که تو کنکور قبول شدن تبریک می گم
« بنام معشوق حقیقی که وفایش ازلی و ابدی است »
سلام به همه دو ستای خو بم
....تقدیم به توزلال آینه عشق ....
ای ستاره آسمان شبهای تیره وتارم،بااین فاصله ای که بین من وتوست چگونه بوسیدن آن چهره درخشانت میسراست؟ ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من،بااین فاصله ای که میان من وتوست چگونه پاک کردن آن اشکهای روی گونه درخشانت میسراست؟
توچنان خوشرنگی
که دلم میگیره
تو چنان پر نوری
که شبم می میره
تن تو آفتابی
ظهر داغ مرداب
دست تو تب کرده
شعله هایی در باد
مثل تو سبزترین
مثل تورنگ به رنگ
مثل تو دریا ها
مثل توخوش آهنگ
هیچکس مثل تونیست
مثل تونیست
قصه های داغ داغ
پرکشش ازآغاز
دیدنی مثل خواب
خواندنی چون آواز
مثل یک شعرناب
مثل سازنایاب
سکه ای ازجنس
نقره های مهتاب
حتی اخمای تو
وحشت طوفان نیست
سرزنشهای تو
نقطۀ پایان نیست
هیچکس مثل تونیست
مثل تونیست
بنام خالق زیباترین ها
تقدیم به همه زیبائی ها
قطار
غزل سرود و همین که کامل شد
به روی دفتر او خورد مهر((باطل شد))
رسید متن به پایان صفحه اول
سر مداد سیاه را برید،قاتل شد
گذاشت یک گیومه ابتدای یک جمله
نوشت پنج معلق که شکل یک دل شد
سرک کشید زنی از میان کلمات
همین که نظم به هم خورد و آبها گل شد
دو چشم دیده سد و قد کشید از کاغذ
و رفت سوی همان مطلبی که حاصل شد
قطار حرف دویدو مسافر کلمات
درون کوپه خالی یک دهان دل شد
و کوچه بسته شد و روی ریل یک کاغذ
غزل رسید به پایان و شعر کامل شد
<<
دوست داشتن ازعشق بالاتراست.چون جاودانگی وهمیشگی است.عشق
فقط برای خداوندجایزاست.چون انسان برای رسیدن به خالق هستی
حاضراست ازهمه چیزوهمه کس بگذردواین دوست داشتن بین دوانسان نمی
تواند بوجودآید.چون انسان بخاطردیگری ازهمه چیزنمیگذرد.عشق دردریاغرق
شدن است.ولی دوست داشتن دردریا شناکردن است.عشق همواره با اشک
آلوده است.اما دوست داشتن سراپا یقین است.عشق زیباییهای دلخواه را
درمعشوق می آفریند.اما دوست داشتن زیباییهای دلخواه را دردوست داشتن
می بیندومی یابد.عشق خشن است وشدید ودرعین حالپایداروسرشار از
اظمینان.عشق یک فریب بزرگ است وقوی.ولی دوست داشتن یک صداقت
پاک وبی انتها ومطلق است.وبالاخره اینکه دوست داشتن بالاترازعشق است.
همو مظهر عشق است و عشق از او جان می گیرد
باید جاری بود تا معنای زندگی را فهمید
حس جاری
جاری شدن یعنی،در خود سفر کردن
رفتن به سوی او،از خود گذر کردن
جاری شدن یعنی،یکجا نپوسیدن
امواج آبی را،از دور بوسیدن
یعنی مسافت را،هرگز نپرسیدن
تا دورها رفتن،اما نترسیدن
یک هجرت دائم،یک شعر بی همتاست
یک راه طولانی، تا بستر دریاست
هم معنی تغییر،هم جنس آغاز است
یک حس بی مانند،مانند پرواز است
این حس جاری را ،در خویش پیدا کن
یعنی اگر رودی،آهنگ دریا کن
دریا همان موج است،موجی که می خواند
یک رود با دریا جاوید می ماند
ملیحه مهر پرور
باز تنها
روی نیمکتی خالی
با صدای پرندگانی که عشق را
فریاد می زنند
با یاد تو
به دنبال واژه ای تازه می گردم
به دنبال کلماتی می گردم
که امروز میعاد آن باشد
اما افسوس که با گذشت ساعتها
واژهای که حضور مرا در چشمانت رنگ دهد
نمی یابم
کاش می دانستی
برای تسخیر قلب تو
با واژه ها چگونه می جنگم
گاه پیروز و بیش مغلوب لحظه ها
می شوم
اما می دانم که واژه هام
همیشه در سرزمین نگاهت
مدفون شده ای بیش نیست
و خوب می دانم
برای با تو بودن
برای به تو رسیدن
و برای از تو گفتن
هیچ چیز اسان نیست
*بنام خداوند جان و خرد*
<< تقدیم به بهترین داداش دنیا >>
کاش می دیدم چیست ؟
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است!
آه وقتی که تو ،لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت،
آن جام لبالب از جا ندارد را
سوی این تشنه جان سوخته،می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد.
فریدون مشیری
بنام آفریدگار زیباترین آفرینش ها
تقدیم به همه
خوتای
دوباره ساعت احساس می رسد از راه
دوباره جاده پر از عطر یاس خواهد شد
چقدر جاده مرا یاد ((مهر)) می آرد
و ابتدای هبوط من و تو در یک سال
* * * * *
هوای جاده مرا می بردبه برج خلوص
به مهربان ترین سرود عشق
به آشتی ترین نگاه دوست
* * * * *
همیشه با خود فکر می کردم که آسمان فردا
همیشه آبی تر از گذشته خواهد بود
و پشت پنجره فکرهای سیالم
همیشه قامت ایمان
* * * * *
تمام من با شوق،
همیشه می گذرد از کنار چند کودک
و دستهای به خاک مالیده شان را
ز بوسه بارانها ، عاشقانه می شوید
* * * * *
گناه یعنی :من با شکست می شکنم !
و سفره ام را با سیبهای سرخ و سفیدش
به آب میریزم
و بالهای عطشناک مرغ عشقم را
به میله های قفس می زنم گره کور
* * * * *
گناه یعنی :درها ی باز ذهنت را
به روی بارانهای امید می بندی
و در تلاطم امواج یاس
غمگنانه می خندی!
* * * * *
نگاه کن به طلوع های پاک و پی درپی
که از ترنم لبخند مهر لبریز است
نگاه کن ،
هزار حادثه از ابتدای خوردن یک سیب،
به تو سلام می کند
و ابتدای راه
هنوز نا پیداست
نگاه کن،
چگونه شب ز ابتدای خود شتاب می کند؟
هزار سال می شود که ما
مسافر هزار جاده ایم
هلال ماه
همیشه همسفرترین برای ماست.